loading...
سی ام سی | دانلود سخنرانی های استاد رائفی پور , دکتر حسن عباسی,مهدی دانشمند , حاج اقا پناهیان
پیشنهاد سردبیر
antidevil بازدید : 1322 چهارشنبه 21 مرداد 1394 نظرات (0)

استاد پناهیان نگاهی دیگر به داستان "خلخال پای دختر یهودی"

http://up.cm30.ir/up/masafdevil/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%20%D9%BE%D9%86%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%20%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%20%D8%A8%D9%87%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%20%D8%AE%D9%84%D8%AE%D8%A7%D9%84%20%D9%BE%D8%A7%DB%8C%20%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%20%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF%DB%8C.jpg

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

برای دانلود کلیک کنید

-=-=-=-=-=-=-=- داستان خلخال پای دختر یهودی -=-=-=-=-=-=-=-=-

پس از جنگ صفین، معاویه به برخی مناطق سرزمین اسلامی تسلط یافت و به کشتار مسلمانان و غارت اموال آنان دست زد. وی به «سفیان بن
عوف غامدی» مأموریت داد تا به شهر انبار یا مداین در جوار کوفه پایتخت خلافت علی علیه‏السلام بود، حمله برد، مخالفان حکومت او را بکشد و اموال آنان را غارت کند.
سفیان بن عوف به دستور معاویه، ابتدا به منطقه‏ای بنام «هیت» آمد و چون در آن‏جا مقاومتی ندید، به انبار رفت. در آن‏جا والی انبار را که «اسرس بن حسان بکری» نام داشت و همراه با سی تن از یارانش مردانه مقاومت می‏کردند، به شهادت رساند. سپس شهر انبار را غارت کرد، اموال مردم را ربود و به نزد معاویه بازگشت.19
خبر ناگوار قتل و غارت مردم انبار به امام علیه‏السلام رسید. امام با شنیدن این خبر تأسف بار، برای مردم کوفه سخنرانی کرد و آنان را به یاری طلبید.
ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه می‏گوید:
سپس امام ساکت شد به امید آن که دعوتش را اجابت کنند یا کسی از میان آنان (به حمایت از علی علیه‏السلام) سخن بگوید. امّا هیچ کس حتی کلمه‏ای بر لب نراند. وقتی امام سکوت آنان را دید، از منبر به زیر آمد و پیاده به سوی نخیله (آمادگاه لشکر در بیرون کوفه) روی نهاد. مردم پشت سر او حرکت کردند تا این که گروهی از بزرگان کوفه پیرامون او را گرفتند و گفتند: «ای امیرمؤمنان! برگرد که ما برای تو کافی هستیم». امام فرمود: «نه مرا کفایت می‏کنید و نه خودتان را!» با این حال، دست از امام برنداشتند تا این که او را به خانه‏اش برگرداندند. ولی پیوسته آن بزرگوار را اندوهگین و گرفته خاطر می‏دیدند. چون خبر رسیده بود که سفیان بن عوف با لشکر زیادی به سوی کوفه حرکت کرده است، علی علیه‏السلامسعید بن قیس را با هشت هزار نفر به جنگ او فرستاد. سعید پس از رسیدن به عانات20 و فرستادن «هانی بن خطاب» به اراضی قنّسرین، آگاه شد که سفیان بن عوف به شام برگشته است. از این رو او نیز با همراهان خود به کوفه بازگشت.
هنگامی که سعید بن قیس از مأموریت نظامی بازگشت، علی علیه‏السلام بیمار و بستری بود و قدرت نداشت تا در میان مردم سخرانی کند. از این رو، در «باب سدّه» که به مسجد کوفه متصل می‏شد، نشست در حالی که دو فرزندش حسن و حسین علیه‏السلام، و عبدالله بن جعفر نیز با او بودند. در این هنگام غلام خود را که «سعد» نام داشت، صدا زد و نوشته‏ای به او داد و دستور داد بر مردم بخواند. سعد، به پا ایستاد و در حالی که علی علیه‏السلام صدای او را می‏شنید و از پاسخ مردم آگاه می‏شد، این خطبه را قرائت کرد...»21
خطبه‏ی 27 نهج البلاغه که با بیان فضیلت جهاد آغاز می‏شود و با شکایت امام از مردم به دلیل سستی و سردی در جنگ با معاویه ادامه می‏یابد. نشان‏گر اندوه فراوان امام از ماجرای حمله‏ی سردار معاویه به انبار و تعرّض به زنان مسلمان و ذمّی است. نکته‏ی شگفتی‏آور در این عبارت آن است که امام علیه‏السلام تعرّض به زن کتابی و اهل ذمّه را در کنار تعرض و جسارت به زن مسلمان قرار داده است و به طور یکسان از هر دو واقعه شکایت می‏کند. آن حضرت می‏فرماید:
وَ هذا اخو غامةٍ قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُه الاَنْبارَ وَ قَد قَتَلَ حَسّانَ بْنَ حَسّانِ البَکْریِّ و اَزالَ خَیْلَکُمْ عَن مَسالحِهِا و لَقَد بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عَلَی الْمَرأَةِ المُسْلِمَةِ وَ الأُخری المُعاهَدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها و قُلْبَها و قَلائِدَها و رِعاثَها ما تَمْتَنِع مِنْهُ الاّ بالإسْتِرْجاعِ و الإسْتِرْحام، ثُمَّ انْصَرَفُوا وافِرینَ، مانالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کَلْمٌ ولااُریقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أنَّ امْرَأً مُسْلِما ماتَ من بَعدِ هذا أَسَفَا ما کانَ بِه مَلُوما بَل کانَ به عِنْدی جَدیرا.22
اکنون این شخص غامدی است که سواران او وارد شهر انبار شده و حسان بن حسان بکری را کشته و لشکریان شما را از حدود آن شهر دور گردانیده است شنیده‏ام که مردی از لشکریان او به خانه‏ ی زن مسلمان و زن دیگر غیرمسلمانی که در پناه اسلام جان و مال‏شان محفوظ بوده است، وارد شده‏اند و خلخال از پا و دست بند از دست و گردن‏بند از گردن و گوشواره‏های آن‏ها را از گوش‏شان بیرون آورده و ربوده‏اند، در حالی که هیچ وسیله‏ای برای دفاع جز گریه و التماس نداشته‏اند. آنان با غنیمت فراوان برگشته‏اند بدون این‏که حتی یک نفرشان زخمی گردد یا قطره خونی از ایشان ریخته شود.23
اگر از این پس، مسلمانی از غم چنین حادثه‏ای بمیرد، جای ملامت نیست، بلکه به نظر من سزاوار است.24
امام علی علیه‏السلام، ربوده شدن زیور از پای یک زن یهودی یا مسیحی را آن‏چنان دردآور می‏داند که مرگ انسان مسلمان را برای آن شایسته می‏شمارد.


منبع نوشته : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900901000862


مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 785
  • کل نظرات : 1012
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1523
  • آی پی امروز : 173
  • آی پی دیروز : 176
  • بازدید امروز : 766
  • باردید دیروز : 313
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 3,131
  • بازدید ماه : 10,538
  • بازدید سال : 73,098
  • بازدید کلی : 2,390,483